جدول جو
جدول جو

معنی لق کردن - جستجوی لغت در جدول جو

لق کردن
(سَ رَ / رِ دَ)
جنبان کردن چیزی استوار، چون: میخ و دندان و جز آن در جای خویش. رجوع به لغ و به لق شود
لغت نامه دهخدا
لق کردن
نادرست نویسی لغ کردن پارسی است شل و نااستوار کردن
تصویری از لق کردن
تصویر لق کردن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از له کردن
تصویر له کردن
کوبیدن و نرم کردن گوشت، میوه و امثال آن ها
فرهنگ فارسی عمید
(بِ شِ گِ وَ دَ)
ساختن. آفریدن. (یادداشت بخط مؤلف).
- خلق الافک، ساختن دروغ. (زمخشری)
لغت نامه دهخدا
(کَ دَ)
پیوستگی. توجه کردن. روی آوردن:
ز هست و نیست، خداوند هست و نیست، بری است
بدین دو، خلق تعلق کند، نه خالق بار.
ناصرخسرو.
من به اعتماد تو تعلق به گواهی درخت کردم. (کلیله و دمنه). رجوع به تعلق و دیگر ترکیبهای آن شود
لغت نامه دهخدا
(اِ پَ رُ تَ)
فروتنی کردن وچاپلوسی نمودن. (ناظم الاطباء). رجوع به تملق شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از لغ کردن
تصویر لغ کردن
شل و نااستوار کردن
فرهنگ لغت هوشیار
پاژ نام کردن پاژ ناماندن لقب دادن: وی را (محمود غزنوی را) لقب سیف الدوله کردند
فرهنگ لغت هوشیار
رنگی یا نقطه مخالف رنگ وی بر آن پدید آوردن چرکین و بی رونق کردن آن رنگ نقطه ای از پارچه را بوسیله ای برنگ دیگر در آوردن و چرکین کردن
فرهنگ لغت هوشیار
ستهیدن لجاج کردن ستهیدن: هر چه میگفت لله لج میکرد دهنش را به لله کج میکرد. (ایرج میرزا لغ)
فرهنگ لغت هوشیار
سیلی زدن تپانچه زدن: ... آن بزرگ بخواب یکی از مریدان رفته که باباخاکی گرسنه است و میظید که مارا لت کند، زدن مهره در نرد وشطرنج مضروب کردن، یا لت کردن سویق. بهم زدن آرد آشوردن آن
فرهنگ لغت هوشیار
خرد و نرم سائیدن چنانکه گوشت را در هاون له و لورده کردن، خرده و خاکشی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شق کردن
تصویر شق کردن
راست کردن نره را
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بق کردن
تصویر بق کردن
عبوس شدن پژمان و ترشرو بودن چهره در هم کشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خلق کردن
تصویر خلق کردن
تاشیدن تاشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دق کردن
تصویر دق کردن
بمرض دق مبتلی شدن، لاغری بیش از حد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دق کردن
تصویر دق کردن
((دِ. کَ دَ))
مردن، از غصه مردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خلق کردن
تصویر خلق کردن
آفرینش
فرهنگ واژه فارسی سره
پدید آوردن، آفریدن، ابداع کردن، به وجود آوردن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از له کردن
تصویر له کردن
Squash
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از له کردن
تصویر له کردن
écraser
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از له کردن
تصویر له کردن
压碎
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از له کردن
تصویر له کردن
למחוץ
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از له کردن
تصویر له کردن
으깨다
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از له کردن
تصویر له کردن
memeras
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از له کردن
تصویر له کردن
चपेट में लेना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از له کردن
تصویر له کردن
schiacciare
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از له کردن
تصویر له کردن
раздавливать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از له کردن
تصویر له کردن
aplastar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از له کردن
تصویر له کردن
pletten
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از له کردن
تصویر له کردن
розчавлювати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از له کردن
تصویر له کردن
miażdżyć
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از له کردن
تصویر له کردن
zerquetschen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از له کردن
تصویر له کردن
esmagar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از له کردن
تصویر له کردن
つぶす
دیکشنری فارسی به ژاپنی